جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 148

1. بحمدالله که بازم دیده روشن شد به دیدارت

2. گرفتم قوت جان از حقّۀ لعل شکربارت

3. غبارآلوده می آیی و چرخ این آرزو دارد

4. کز آب چشمۀ خورشید شوید گرد رخسارت

5. کُلاه دلبری کَج نِه سمند ناز جولان ده

6. که باشد همت نیکان ز چشم بد نگهدارت

7. کمند جعد خَم در خَم گر این سان افگنی بینی

8. همه گردن کشان مُلک را آخر گرفتارت

9. چه حاجت پاسان گرد در و بام تو گردیدن

10. چو روز روشنست از شعلۀ آهم شب تارت

11. اگر چون آفتابم نیست ره در روزنت این بس

12. که روزی سایه وار از پا درافتم زیر دیوارت

13. چو مرغان خزان دیده خَمُش بود از سخن جامی

14. ولی در گفت و گو آورد بازش بوی گُلزارت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مدتی چون غنچه در خون جگر پیچیده ام
* تا درین گلزار چون گل یک دهن خندیده ام
شعر کامل
صائب تبریزی
* به جان زنده‌دلان سعدیا که ملک وجود
* نیرزد آنکه وجودی ز خود بیازارند
شعر کامل
سعدی
* فارغ ز لباس عافیت باش چو نخل
* بر خاک نشین و سربلند همه باش
شعر کامل
خاقانی