غزل شمارۀ 1502
1. ای باغِ حسن را ز جمال تو خرّمی
2. چشم بد از تو دور که محبوب عالمی
3. حوری بگوی بهر خدا یا فرشته ای
4. کین لطف و نازکی نبود حدّ آدمی
5. زخمِ ترا چه حاجت مرهم بود که آن
6. شاید جراحت دل ما را به مرهمی
7. دل آنِ تست دم به دم از بهر بردنش
8. عشوه چه می نمایی و افسون چه می دهی
9. گر چرخ را نماند وفایی چه باک از آن
10. هرگز مباد جور و جفای تو را کمی
11. گم گشتگانِ بادیۀ محنت و غمیم
12. مشکل بریم ره به سرِ کوی بی غمی
13. جامی سگ ترا به غلامی نمی سزد
14. او را چه حدّ آنکه کند با تو همدمی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده