غزل شمارۀ 1560
1. بر اوج حُسن چون خورشید فردی
2. ولی هرگز به گرد مانگردی
3. از آنم چون شفق در خون که بی تو
4. نهادست آفتابم رو به زردی
5. شود طی بر دعاهای تو یکسر
6. اگر طومارِ عمرم درنوردی
7. ز خون عشق تو جز غم نخوردم
8. غمِ غم خوارگان هرگز نخوردی
9. ز سر تا پا همه دردم ز هجران
10. بیا جانا که تو درمانِ دردی
11. به مَردی بار غم هایت کشیدم
12. نکردی هرگزم تحسین که مَردی
13. پشیمان گشتن از آزار جامی
14. چه سود اکنون که کردی آنچه کردی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده