غزل شمارۀ 165
1. وادی عشق که جز تشنه درو نایابست
2. ریگش از خون دل تشنه لبان سیرابست
3. خواب مرگست در آن وادی و بیدار دلی
4. شده در سایۀ هر خار بُنش در خوابست
5. سَر بنه یا سَرِ خود گیر که این وادی را
6. قوت زاغان همه از مغر اولوالالبابست
7. خارها خَم شده بر خار مغیلان گویی
8. جذب جان را ز تن خسته دلان قلابست
9. جمع خواهی دلت اسباب جهان تفرقه کن
10. تخم جمعیّت دل تفرقۀ اسبابست
11. صوت ابواب فتوحست صدای نی و چنگ
12. کو مُغنّی که دلم طالب فتح البابست
13. لب فرو بند ز بیگانه که از دور سَماع
14. دور بِه هر که نه از دایرۀ اصحابست
15. منع جامی مکن از چاشنی مشربِ عشق
16. که مگس وار فرو رفته درین جلابست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده