غزل شمارۀ 166
1. ساقی بیا و باده ده اکنون که فرصت است
2. مطرب بزن ترانه که فرصت غنیمت است
3. چشمم به روی شاهد و گوشم به بانگ چنگ
4. ای پندگو برو که نه جای نصیحت است
5. جان مرا ز مرهم راحت نشان مپرس
6. کز عاشقی نصیبۀ او داغ محنت است
7. زان دم که سر فگند بر آن آستان مرا
8. بر گردنم ز تیغ تو صد بار منّت است
9. هر شعله پی به گنج قناعت کجا برد
10. این نقد در خزینۀ ارباب همّت است
11. ز ابنای دهر وقت کسی خوش نمی شود
12. خوش وقت آنکه مُعتكف کُنج عزلت است
13. جامی به جست و جو نتوان وصل دوست یافت
14. موقوف وقت باش که این کار دولت است
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده