غزل شمارۀ 170
1. منشور دولتی که ز عشقم میسّرست
2. طغرایش آن خطیست که بر دور ساغرست
3. با من ز سعد و نحس مزن دم که خط جام
4. حرز امانم از خطر چرخ و اخترست
5. بودم به خواب خوش که دمید از حریم دیر
6. پیری که رشحۀ قدحش رشک کو ثرست
7. گفت ای پسر دریغ بود نقد زندگی
8. در دست آن حریف که مرگش برادرست
9. برخیز و باده خور که ترا خوابگاه عیش
10. بیرون ز َمهد نُه پدر چار مادرست
11. ساقی بیا که عشوۀ گیتی ز ره نبرد
12. آن را که نشأه می لعل تو در سرست
13. در ده زلال خضر که رفت آنه گفتمی
14. زهد مرا اساس چو سدّ سکندرست
15. جامی مشو فریفته کين چرخ گوژپشت
16. چون حلقه از نشیمن اقبال بر درست
17. در ظلّ آن گریز که عنقای همّتش
18. بر باز زر جناح فلک سایه گسترست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده