غزل شمارۀ 201
1. ز دل زبانۀ آتش که در دهان منست
2. به شرح داغ دل آتشین زبان منست
3. بسان ارّه بنه تیغ خویش بر فرقم
4. به جرم آنکه به صد رخنه ز استخوان منست
5. کنی به داغ نشان سگان خود وین داغ
6. که سوزی از غم بی داغیم نشان منست
7. تو در میانه و جان در میان مرا با تو
8. ببین چه فرق میان تو و میان منست
9. به دیده غیر ترا راہ کی توانم داد
10. خیال تو چو شب و روز دیدبان منست
11. زبار دل چو کمانم به جز رقیب مباد
12. نشان تیر دعایی که از کمان منست
13. چه شد که خط تو را جان خویشتن خوانم
14. چرا رسیده چنین بر لب از تو جان منست
15. دلیر نام تو تا بر زبان توانم راند
16. خوشم که گوش رقیبان کَر از فغان منست
17. خمید قامت جامی چو طوق دیدی و گفت
18. چه عار کز تو نه بر گردن سگان منست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده