غزل شمارۀ 211
1. من پس زانوی غم تا یار همزانوی کیست
2. خاطر من سوی او تا خاطر او سوی کیست
3. من نشسته روی بر آیینۀ زانوی خویش
4. تاکنون آن ماه چون آیینه رو در روی کیست
5. می رسد هر لحظه مشک آمیز باد صبح خیز
6. گرنه بر مشکین غزال من گذشت این بوی کیست
7. سوی محرابم مخوان ای شیخ بنگر کین زمان
8. نقش بسته در دلم شکل خم ابروی کیست
9. گرنه شب در خواب آن سرو روان را دیده ام
10. مانده در چشمم خیال قامت دلجوی کیست
11. ای که فارغ گوییم زان سنگدل باری ببین
12. کامشبم با خویشتن تا روز گفت و گوی کیست
13. شد سگ کوی تو جامی چون سگانش داغ کن
14. تا بداند هرکه بیند کز سگان کوی کیست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده