غزل شمارۀ 218
1. از آن دُرْج گوهر تکلم خوش است
2. وز آن غنچۀ تر تبسّم خوش است
3. چو مورم مکن پایمالِ جفا
4. که بر زیردستان ترحّم خوش است
5. چه می خواهی از من نشان رقیب
6. نشان رقیب از جهان گم خوش است
7. نخواهم جدا از سگان درت
8. جهان را که دینی به مردم خوش است
9. منه گو فلک بالش زر کشم
10. سرِ من به خشم سَر خُم خوش است
11. به درد و غم عشق خوش می زیم
12. چو اسباب باشد تنعّم خوش است
13. مکن با رُخش جامی از ناله بس
14. که بر گل ز بلبل ترنّم خوش است
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده