غزل شمارۀ 245
1. بیا که شاهد بستان ز رخ نقاب انداخت
2. نسیم در سر زلف بنفشه تاب انداخت
3. صبا شمیم گل و بوی یار گلرخ داد
4. مرا و مرغ چمن را در اضطراب انداخت
5. پی نثار قدوم گل از شکوفه نسیم
6. به صحن باغ دِرَم های سیم ناب انداخت
7. از شبنم سحری غنچه بامداد پگاه
8. گشاد پیرهن از هم بر آفتاب انداخت
9. توان بر ابر خروشنده طعنه زد به جنون
10. ز سنگ ژاله که بر شیشۀ حباب انداخت
11. درون ساغر لاله چراست مشک آلود
12. اگرنه مشک پی طیب در شراب انداخت
13. چکید نم ز هوا یاز نظم تر جامی
14. به گوش شاهد گل لؤلؤ خوشاب انداخت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده