غزل شمارۀ 253
1. دل رُخت را ز روشنی مَه گفت
2. سخن روشن و موجّه گفت
3. هرکه دریافت نکتۀ دهنت
4. عقلش از سرّ غیب آگه گفت
5. پیش قد بلند توطوبا
6. سخن سدره گفت کوته گفت
7. گوشۀ ابروی ترا شب عید
8. هرکه دید اَلْهلال والله گفت
9. وعده یک بوسه بود و ده دشنام
10. لبت آن یک نداد وین دَهْ گفت
11. نیست مشتاق کعبه صوفیِ شهر
12. سخنی کعبه گرنه در ره گفت
13. دوش جامی حدیث زلف و رُخت
14. از اول شام تا سحرگه گفت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده