غزل شمارۀ 267
1. کس شیوۀ آن دلبر چالاک ندانست
2. خونخواریِ آن كافر بی باک ندانست
3. افتاد سرم در رَهِ خونخواره سواری
4. کز سرکشی اش لايق فتراک ندانست
5. چون سایه به خاک افگند آن سرو نه بر من
6. گر قدر مرا پست تر از خاک ندانست
7. زانکس که مرا دوخت گریبان چه گشاید
8. چون دوختن این جگر چاک ندانست
9. آن سرو که پا کست چو گل دامن حسنش
10. افسوس که قدر نظر پاک ندانست
11. هر درد و غمی کامد ازین چرخ جفاکیش
12. منزل به جز این سینۀ غمناک ندانست
13. جامی گهِ خونریزی آن شوخ دعایی
14. جز سلمکَ الله و ابقا ک ندانست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده