جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 311

1. ترا ز دوست بگویم حکایتی بی پوست

2. همه ازوست و گر نیک بنگری همه اوست

3. جمالش از همه ذرّات کون مکشوفست

4. حجاب تو همه پندارهای تو بر توست

5. از وست جمله بد و نیک و لیک هرچه بدست

6. از آن بدست که از ماست چون ازوست نکوست

7. به سیل خیز حوادث کجا شود غرقه

8. کسی که لجّۀ بحرش فروتر از زانوست

9. چه شد که قبله معیّن بود به فتوى شرع

10. چو دوست با تو ز کلّ جهات روی بروست

11. ز دست تفرقه شد چاک خرقه سان دل من

12. ولی ز رشتۀ وحدت هنوز امید رفوست

13. حدیث وصل اگر رفت غم مخور جامی

14. هر آن جریمه که از عشق سر زند معفوست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چنان برخاستم از جا مشوش
* که برخیزد سپند از روی آتش
شعر کامل
محتشم کاشانی
* ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست
* بیا بیا که غلام توام بیا ای دوست
شعر کامل
سعدی
* تن اگر بیمار شد بر سر میاریدم طبیب
* ای عزیزان کار تن سهل است فکر دل کنید
شعر کامل
جامی