غزل شمارۀ 339
1. رنگ رُخت ز تاب تب ای سیمبر شکست
2. رنگ شکسته ات دل اهل نظر شکست
3. هنگامه ساخت مه شب از انجم ولی چو دید
4. هنگام صبح روی تو هنگامه برشکست
5. بستی به قصد فرقت من بر میان کمر
6. بنشین که پشت طاقت من از کمر شکست
7. رخسار خوی فشان به گلستان درآمدی
8. لطف رخ تو رونق گل های تر شکست
9. هر شیشۀ امید که تدبیر عقل ساخت
10. سنگ جفای عشق تو در یکدگر شکست
11. رفتم که گل به باغ شود مرهم دلم
12. صد نشترم ز خار غمت در جگر شکست
13. قدر شکر شکست خط سبز بر لبت
14. طوطی ندیده کس که بدین سان شکر شکست
15. جامی چو یافت خانۀ خود را تهی ز تو
16. دیوار کند و بام بیفگند و در شکست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده