غزل شمارۀ 354
1. بار دروغْ وعدۀ بی باک من کجاست
2. شادی رسان خاطرِ غمناک من کجاست
3. هستم ز عقل و دعوی ادراک او به جان
4. آشوب عقل و آفت ادراک من کجاست
5. چاکم فتاد در جگر از زخم تیغ هجر
6. تا آن رفوگر جگرِ چاک من کجاست
7. مُردم ز عشق خاک وجودم به باد رفت
8. کس پی نمی برد که کنون خاک من کجاست
9. آتش همین به خرمن پاکان زند غمش
10. آن شعله درخور خس و خاشاک من کجاست
11. زآسیب ز هر هجر مرا جان به لب رسید
12. آن از دو لب خزانۀ تریاک من کجاست
13. جامی شکار تیر اجل گشت و آن سوار
14. هرگز نگفت کاهوى فتراک من کجاست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده