غزل شمارۀ 361
1. ماهی که خاست در شهر از رفتنش قیامت
2. شکر خدا که آمد باز از سفر سلامت
3. من شاه تخت عشقم تاج شرف به فرقم
4. سنگی که بر سر من می آید از ملامت
5. عشقم ندیم جان شد بی عشق اگر ز جانم
6. روزی دمی برآمد دارم بر آن ندامت
7. بر رغم شیخ شهرم پیر مغان دهد می
8. پیش من این کرم هست افزون ز صد کرامت
9. گر وصف گل نویسم یا حال سرو گویم
10. این ها همه کنایت زان عارض است و قامت
11. چشمم کند نظاره آن رو و دل شود خون
12. آن می کند جنایت وین می کشد غرامت
13. جامی به عزم کعبه دیگر نیست محمل
14. تا شد حریم دیرش سر منزلِ اقامت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده