غزل شمارۀ 362
1. گنج مراد را که برو قفل ابتلاست
2. دندانۀ کلید ز دندان اژدهاست
3. آن رخنه ها به جان که ز دندان وی فتاد
4. در ملک فقر کنگرۀ قصر کبریاست
5. فقرست راحت دو جهان زینهار از آن
6. ميل غنا مکن که غنا صورت عَناست
7. راحت همین به قاف قناعت بود بلی
8. عنقا همه عناست چون از قاف خود جداست
9. تیریست کج شده که به آتش بود سزا
10. آن را که قد به خدمت همچون خودی دو تاست
11. در طاعت خدای دوتاشو که تا کمان
12. کج نیست نیست در نظر اعتبار راست
13. جامی کدورت تو همه از وجود تست
14. چون از وجود خویش گذشتی همه صفاست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده