غزل شمارۀ 363
1. روی خوش تو مطلع وجه صباحتست
2. خط لب تو سبزی خوان ملاحتست
3. هر گوهر سخن که گذشتست بر لبت
4. دُرّی به لب فتاده ز بحر فصاحتست
5. دل شد جراحت از تو و این اشک سرخ من
6. خونابه ای که گشته روان زان جراحتست
7. راحت کف است پیش عرب چون کفم به کف
8. حالی کنم خروش که وه این چه راحتست
9. جنبیدن از درِ تو نیارد به هیچ باب
10. صوفی که عمر برده به سر در سیاحتست
11. افتاده زخم خوردۀ تیغت ز خود خلاص
12. چون منعمی که خفته پیِ استراحتست
13. چون ساحت درِ تو ندیدست هیچ جای
14. جامی که کرده روی زمین را مساحتست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده