غزل شمارۀ 365
1. آن شاخ گل که تازه بر و سایه پرورست
2. بر آفتاب سنبل او سایه گسترست
3. گوی معنبرست زنخدان او زخط
4. کز وی حریم بزم حریفان معطّر ست
5. هرکس که دید شکل خوش دلرباش گفت
6. از کارخانۀ قدر این نقش دیگرست
7. سر باختن به خاک رهش دولتی قویست
8. خوش مقبلی که دولت آنش میسّرست
9. بی عشق چون زیم که سرای وجود را
10. دیوار و در به صورت خوبان مصوّرست
11. ما را مبین حقیر که درویش کوی عشق
12. مفلس به کیسه، لیک به همت توانگرست
13. جامی مکن عزیمت شیراز و طوف آن
14. کان پیش ناقدان هوا بس محقرست
15. الله اکبرش که چو چرخست سربلند
16. از پشته های دست خیابان فرو ترست
17. آدینه گر به گشت خیابان قدم نھی
18. بینی به هر طرف که دو صد ماه پیکرست
19. وز جلوۀ بتان و شگفت نظارگی
20. از چرخ برگذشته صد الله اکبرست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده