غزل شمارۀ 373
1. واله عشق ترا تمییز خار از گل کی است
2. دید دیوانه بهار خرّم و گفتا دی است
3. آتشین گل های داغت بر دل از هم نگسلد
4. تو بهار حسنی و گل های تو پی در پی است
5. محرم و صفت نمی بینم زبان و گوش خویش
6. گرچه صیت حسن تو از روم رفته تا ری است
7. ذاکر بی لهجه گو بس کن که ذکر چهر او
8. می برد ذوقی که در گوشم ز آواز نی است
9. ساقیا می ده که از من توبه ناید تا ترا
10. زلف درهم رفته عارض پر خوی و لب پر می است
11. گفته ای بی من دل سوداییت را حال چیست
12. خال تو بر آتشین رخ صورت حال وی است
13. جامیاگر زنده ای بهر صبوحی سر برآر
14. کز پی می خوارگان هر سو ندای یا حی است
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده