جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 374

1. بود بهار من آن روز اگرچه فصل دی است

2. که گل درو رخ ساقی و لاله جامِ می است

3. جهانیان همه در جست و جوی می بینم

4. ندانم این تک و پوی از کی است تا به کی است

5. اگرچه پشت به پشتند رهروان کس نیست

6. که طاق ابروی جانان نه قبله گاه وی است

7. رسید قاصد جان تیر او پیاپی باد

8. نزول او که عجب قاصدی خجسته پی است

9. در آفتاب به روزم ستاره بنماید

10. زتاب باده بناگوش او که کرده خوی است

11. به ذکر حاتم و جودش چه سود بسط سخن

12. چو از بسيط زمین آن بساط گشته طی است

13. صریر خامۀ جامی به گوش ذوق شنو

14. که بزمگاه سخن را به از نوای نی است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* فریب گریه زاهد مخور ز ساده دلی
* که دام در دل دانه است سبحه داران را
شعر کامل
صائب تبریزی
* کی رفته‌ای زدل که تمنا کنم تو را
* کی بوده‌ای نهفته که پیدا کنم تو را
شعر کامل
فروغی بسطامی
* توانگرا در رحمت به روی درویشان
* مبند و گر تو ببندی خدای بگشاید
شعر کامل
سعدی