غزل شمارۀ 38
1. هلال الكاس لم تكمل بشمس الراح کمّله
2. که گردد چون شود پر این مه نو بدر محفل ها
3. دلم آن موج زن دریاست ز اوصاف جمال تو
4. که افتد صد صدف گوهر زهر موجش به ساحل ها
5. به عزّت باش با دل های عالی همّت ای خواجه
6. که گر افتی ز بام آسمان بهتر کزین دل ها
7. چو هر منزل که لیلی کرده جا کعبه است مجنون را
8. به قصد کعبه مجنون را چه حاجت قطع منزل ها
9. چو محمل را درون خالی بود از محمل آرایی
10. به زیورها چه سود آراستن بیرون محمل ها
11. کجا گردد به فکر عقل مشکل های عاشق حل
12. که صد مشکل دگر پیش آیدش از حل مشکل ها
13. چو افتد مشکلی جامی به ساقی گوی چون حافظ:
14. « اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِر كأساً و ناوِلها»
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده