غزل شمارۀ 39
1. الا یا ایّها السّاقی مَیْ آمد حل مشکل ها
2. زمَیْ مشکل بود توبه اَدِر كأساً و ناوِلها
3. چو گردد کعبه رو لیلی ز مجنون بیش ازین ناید
4. که ریزد خون دل از دیده بر آثار منزل ها
5. ز هر محمل چو یا بد بوی لیلی جای آن دارد
6. که گردد اشک مجنون قطره زن دنبال محمل ها
7. بمیر از خویش اگر زین موج خیز غم امان خواهی
8. که شخص مرده را زود افگند دریا به ساحل ها
9. نه لاله است آن دمیده گِرد کویت ز اشک محرومان
10. حبابی چند گویی خاست از خونابۀ دل ها
11. به صد ذلّت سرِ من و آستان پیر میخانه
12. به شیخ محترم بادا مسلّم صدر محفل ها
13. به خواب از شعله های نور گردد گِرد تو جامی
14. به شمس الرّاح برها و دور الكاس اولها
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده