غزل شمارۀ 407
1. جمال عشق قدیمست و مابقی مُحدث
2. مجال دخل ندارد خرد درین مبحث
3. از آن جمال یکی جلوه بایدم دمِ مرگ
4. که بی خودم فگند از مَمات تا مبعث
5. به وصف شاهد ژولیده موی گرد آلود
6. اشارتیست عجب رَبّ اَغْيَرِ اَشعَث
7. نماز عشق و ولا را به قبله گاه قدم
8. نخست شرط طهارت بود ز لوث حدث
9. به صیدگاه شهِ عشق عرضه ده خود را
10. که لطف او نکند فرق از ثمین تا غث
11. به سوی عشق نداری رحیل بانگ نی است
12. لَقَدْ اَتاکَ نِداءُ الرَّحيل کَم تلبَث
13. ز فیض پیر مغان یافت این نظر جامی
14. که در صحیفۀ هستی ندیده نقش عبث
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده