غزل شمارۀ 408
1. مرا نیست برخوردن باده باعث
2. بجز غفلت از عالم پر حوادث
3. چه جمعیت آید ز گردنده چرخی
4. که بر وضع واحد دوان نیست لابث
5. بده ساقیا می که بی بهره از وی
6. بود در همه شغل لاهی و عابث
7. از آن می که کنیت ابوالطيّباتش
8. سزاوار باشد نه اُمُ الْخَبائِث
9. از آن می که سوگند تایب نگردد
10. زشربش به شرع خردمند حانث
11. از آن می که معنی است در کسب دانش
12. زبسط اقاویل و طول مباحث
13. به می صرف کن جامیا هرچه داری
14. مکن صرفه چون ممسكان بهر وارث
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده