غزل شمارۀ 409
1. می کند عشق تو تاراج دل و دین الغياث
2. می برد صبر و قرار جان غمگین الغياث
3. گاهی اندر عزّ کشفم گاه در ذلّ حجاب
4. از تلوّن های حال ای شاه تمکین الغياث
5. خواند از کوی خراباتم به کنج صومعه
6. از نصحیت های شیخ مصلحت بين الغياث
7. گر به چین افتد سواد کفر زلفت کافرم
8. گر نخیزد از نهاد کافر چین الغیاث
9. تا به تو آرم پناه از عشوه های چشم تو
10. می کند لعل لبت هر لحظه تلقين الغياث
11. هر دعایی را که آمین گو نباشد فضل تو
12. زان دعاگویم معاذالله آمين الغياث
13. عقل چون غوغا کند باشد به عشق آورده روی
14. ورد جامی یا غياث المستغيثين الغياث
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده