غزل شمارۀ 413
1. نیست شب وصل تو مَه را رواج
2. روز نباشد به چراغ احتياج
3. خاکِ در و سنگ جفای توام
4. داده فراغ از هوس تخت و تاج
5. زین تن لاغر چه بری نقد جان
6. از ده ویران چه ستانی خراج
7. درد مبيناد طبیبی که گفت
8. داغِ جدایی نپذیرد علاج
9. رنجه شدی زآه و فغانم که دید
10. سخت دلی همچو تو نازک مزاج
11. چند کنی بر سَرِ یک بوسه بحث
12. خوش ننماید زکریمان لجاج
13. عکس لبت از دل جامی نمود
14. چون می رنگین ز درون زجاج
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده