غزل شمارۀ 416
1. چنین که سالک ما می نهد قدم کج مج
2. هزار مرحله افزون بود ازو تا حج
3. بتافت بر همه ذرّات کون خورشیدی
4. که سیر او نه به قطع دقایق است و درج
5. چو اقربست به ما نور تو ز حبل ورید
6. چه احتیاج به بسط دلایلست و حجج
7. به چشم راست نگر هر کجا کجی بینی
8. که هست راستی ابروی آنکه باشد کج
9. بر آستان تو گفتم که سر زدم عمریست
10. هنوز نبودم امّید فتحِ باب فرج
11. دوباره گفت علی قرع بابنا دم دم
12. فَاِن من قَرع الباب و استدام وَلَج
13. هوای عالم وحدت اگر کنی جامی
14. به غیر راه ملامت مرو به هیچ نهج
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده