غزل شمارۀ 437
1. ای درین کاخ امانی به غم و شادی بند
2. بندۀ نفس خودی دعوی آزادی چند
3. پیش دانا چه بود ملک همه دنیا هیچ
4. لاف دانش چه زنی ای که به هیچی خرسند
5. رشتۀ سعی قوی کن که رسیدن نتوان
6. به سر کنگر مقصود چو بگسست کمند
7. عالمی را ز تو پندست که در بند خودی
8. تا به کی بهر خلاص دگران گویی پند
9. لب به هر طعمه میالای که دندان شکند
10. بر سر خوان فرومایه ز پالودۀ قند
11. سنگِ آزار مزن بر دلِ ارباب صفا
12. کآمد آسان شکن این شیشه و مشکل پیوند
13. ناپسندیده فتد طور تو جامی همه را
14. هرچه خود را نپسندی دگری را مپسند
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده