غزل شمارۀ 502
1. شبم در ماتم هجران دو ابرو در خیال آمد
2. به سینه هر کجا ناخن زدم شکل هلال آمد
3. پس از مرگ ای همایون زاغ افگن استخوانم را
4. در آن صحرا که روزی بوی آن مشکین غزال آمد
5. روم در سایۀ دیوار آن خورشید رخ میرم
6. چو خواهد آفتاب عمر را روزی زوال آمد
7. نشان لعل های مَرکبش جوید سرشک من
8. بلی سایل همیشه مایلِ صفّ نعال آمد
9. نیاید جز به خوناب جگر در بر خدنگ او
10. که باغ سینه و بستان جان را چون نهال آمد
11. ز حشمت شاید ار پایش نیاید بر زمین زینسان
12. که سرهای عزیزان در ره او پایمال آمد
13. به وصف آن دهان تنگ گفت اکثر سخن جامی
14. از آن رو عاشقان تنگ دل را حسب حال آمد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده