غزل شمارۀ 507
1. خطت از لعل آتش گون برآمد
2. ندانم سبزه زآتش چون برآمد
3. خضر زد غوطه در عهد سکندر
4. در آب زندگی واکنون برآمد
5. به خونریزی کشیدی از میان تیغ
6. میان عشق بازان خون برآمد
7. ترازو با رُخت سنجیده مه را
8. رُخت در حسن ازو افزون برآمد
9. چو لاله داغ لیلی داشت بر دل
10. گلی کز تربت مجنون برآمد
11. دل مردم به آب چشم من رفت
12. چو نام دجله و جیحون برآمد
13. به وصف قدّ تو گفتار جامی
14. به میران خرد موزون برآمد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده