غزل شمارۀ 529
1. در آن کو می روم هر لحظه باشد یار پیش آید
2. زهی دولت ز هر صد بار اگر یکبار پیش آید
3. نیاید هرگزم پیش آن بلای جان نبودست آن
4. که می گویند عاشق را بلا بسیار پیش آید
5. به وصف حال خود صد داستان بر یکدگر بندم
6. همه از هم فروریزد چو آن خونخوار پیش آید
7. چنان بی خود شدم هرگه نهم پا بر سر کویش
8. که از در بازنشناسم اگر دیوار پیش آید
9. دلم بر کار عشق انکار دارد لیک می دانم
10. ز خوی او که صد ره دیگرش این کار پیش آید
11. در آن کو از فغان و نالۀ غمدیدگان هرکس
12. که پیش آید مرا با دیدۀ خونبار پیش آید
13. طریق عشق جانان جامی اول می نمود آسان
14. چه دانستم که آخر این همه دشوار پیش آید
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده