غزل شمارۀ 530
1. دی دولتم مساعد و اقبال بنده بود
2. كآن آفتاب سایه به حالم فگنده بود
3. سروِ قدش فلک نپسندید در برم
4. ورنی زباغ عمر همانم بسنده بود
5. بارنده همچو ابر از آن گشت چشم من
6. كایّام وصل یار چو برقِ جهنده بود
7. بر شاخ گل که پیش رخش لاف لطف زد
8. خندید غنچه در چمن و جای خنده بود
9. وصلش مجو در اطلس شاهی که دوختند
10. این جامه بر تنی که نهان زیر ژنده بود
11. آخر ز خون دیده روان ساخت کوهکن
12. آن جوی سنگ را که پی شیر کنده بود
13. جامی به ناخوشی غمش عمر بگذراند
14. خوش داشت خویش را دو سه روزی که زنده بود
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده