غزل شمارۀ 56
1. هر دم افروزی چو گل رخسار آتش ناک را
2. شعله در خرمن زنی مشتی خس و خاشاک را
3. عقل را روشن شود ماهیّت حسنت اگر
4. پردۀ حیرت نبندد دیدۀ ادراک را
5. جان پاکست آن نه تن در زیر پیراهن ترا
6. صد هزاران آفرین جان آفرین پاک را
7. کم ترین صید توام پیش سگان خود فگن
8. گر نیم لایق که آلایی به من فتراک را
9. جامۀ جان چاک شد تاری ز پیراهن ببخش
10. کز چنان رشته توان پیوند کرد این چاک را
11. دامن خرگه برافگن ای مَهِ خرگه نشین
12. ورنه خواهد سوخت آهم خیمۀ افلاک را
13. خاک شد بر رهگذارت جامی و هرگز نیافت
14. آن شرف کز سایۀ سرو تو باشد خاک را
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده