غزل شمارۀ 629
1. زلف تو ماه را به سیه پوشی آورد
2. شب را و روز را به هم آغوشی آورد
3. لعلت به خط سبز چو ساقی شود به بزم
4. خضر و مسیح را به قدح نوشی آورد
5. بی خود شدم ز لعل تو آری همین بود
6. خاصیّت شراب که بی هوشی آورد
7. چون در قبا حرام کنی شوق خدمتت
8. ارباب خرقه را به قباپوشی آورد
9. از یاد تست زندگی ام می نمی خورم
10. مستی مبادم از تو فراموشی آورد
11. هر جا رسی چو شاه رقیبت به پیش راه
12. بر عاشقان سیاست چاووشی آورد
13. بر طوطیان هند ببندد زبانِ نطق
14. جامی چو رو به سحرِ سخن کوشی آورد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده