جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 643

1. با تو آنان که حدیث چو منی می گویند

2. پیش جان قصّۀ فرسوده تنی می گویند

3. من نه آنم که کسی پیش تو گوید سخنم

4. بهر تسکین دل من سخنی می گویند

5. عندلیبان ز سر سرو به آوازِ بلند

6. ذکر بالای تو در هر چمنی می گویند

7. نکشد خاطر من جز به تو هر جا که کسان

8. سخنی عشوه گری غمزه زنی می گویند

9. کوه غم های ترا می کَنم از تیشۀ صبر

10. منم امروز اگر کوه کنی می گویند

11. با تو نازکْ بدن آن ها که زگل ياد کنند

12. پیش یوسفْ سخنی پیرهنی می گویند

13. سوز جامی نشد ای شمع هنوزت روشن

14. گرچه آن غمزه به هر انجمنی می گویند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به ماه مصر ز یک پیرهن مضایقه کرد
* چه چشمداشت دگر از وطن بود ما را
شعر کامل
صائب تبریزی
* دی گله‌ای ز طره‌اش کردم و از سر فسوس
* گفت که این سیاه کج گوش به من نمی‌کند
شعر کامل
حافظ
* به روی تازه نتوان پرده پوش فقر گردیدن
* که آتش عاقبت از دست خالی در چنار افتد
شعر کامل
صائب تبریزی