غزل شمارۀ 654
1. چو مست من ز خمارِ شبانه برخیزد
2. هزار فتنه و شور از زمانه برخیزد
3. چو تیر جور نهد در کمان ز میدانش
4. هزار کُشته برای نشانه برخیزد
5. نشان من به خیال میان او گم باد
6. بُوَد خیال دویی از میانه برخیزد
7. ز تَفّ خونِ دلم بس که نم رود بالا
8. گیاه محنتم از بامِ خانه برخیزد
9. بود بهانۀ منع نظاره برقع زلف
10. خوش آن زمان که ز پیش این بهانه برخیزد
11. اثر نماند ز من زان نشست شعلۀ آه
12. ز خس چو سوخته شد کی زبانه برخیزد
13. گمان مبر که چو گردد وجود جامی خاک
14. به هیچ بادی ازین آستانه برخیزد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده