غزل شمارۀ 683
1. ز سدره طوبی اگر آمدن سوی تو تواند
2. به پای بوسی سرو تو خویش را برساند
3. چنان ز چشم تو بیمار شد که از نم شبنم
4. شکوفه بر لب نرگس به پنبه آب چکاند
5. نهال سرو روان گر رسد به چشمۀ چشمم
6. به یاد قد تواش بر کنار خویش نشاند
7. زِ مهر و مَه سپر تو به تو چه سود فلک را
8. چو تیرِ آه دل من زهر دو می گذارند
9. غمی که دادی ام آنرا نصیب غیر مگردان
10. که از کریم نشاید که داده باز ستاند
11. به صاف و دُرد چه لایق بخیلی اهل کرم را
12. خوش آنکه هم بخورد هرچه یافت هم بخوراند
13. میان آتش و آب از غم تو دلشده جامی
14. ز سینه شعله فروزد ز دیده اشک فشاند
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده