غزل شمارۀ 688
1. آن کیست که شهری همه دیوانۀ اویند
2. مفتون شدۀ نرگس مستانۀ اویند
3. زان پیش که شمع رُخش افروخته گردد
4. مرغانِ اولى اجنحه پروانۀ اویند
5. زان دم که به پیمانه لبش چاشنیی ریخت
6. جان ها مگسان لب پیمانۀ اویند
7. هرکس که ز عشقش زده دم از مژه خوبان
8. جاروب کشانِ درِ کاشانۀ اویند
9. چشمان منش خانه و من مرده ز غیرت
10. کین مردمکان بهر چه هم خانۀ اویند
11. زلف ار به کفم می ننهد کاش ببخشد
12. مویی دو سه بگسسته که در شانۀ اویند
13. افسانۀ جامی مشنو خواجه که خلقی
14. در خوابِ اجل رفته ز افسانۀ اویند
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده