غزل شمارۀ 689
1. به وقتِ گل چو بی تو آرزوی گلشنم گیرد
2. نرفته یک قدم خاری ز هر سو دامنم گیرد
3. چنان پُر شعله گردد ز آتش دل خانه ام شبها
4. که همسایه اگر خواهد چراغ از روزنم گیرد
5. به دل تيرم مزن من ناشده در اشک خود غرقه
6. زچاکِ دل مبادا شعله در پیراهنم گیرد
7. به سوی من رَهِ آمد شد یاران شود بسته
8. زبس کز گریه هر شب آب گرد مسکنم گیرد
9. ز آب چشم و دود دل ز دیدار تو محرومم
10. که گاه این گاه آن پیش دو چشم روشنم گیرد
11. عنانم بستد از کف عشق توسن زورمندی کو
12. که بیند ضعف و عجز من عنان توسنم گیرد
13. نپنداری ز بی دردیست کم نالیدنم جامی
14. که اشک اندر گلو راه فغان و شیونم گیرد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده