غزل شمارۀ 692
1. اشکم از دیده چو بی آن رخ گلگون بچکد
2. لاله ها بردمد از خاک، وزان خون بچکد
3. جز گیاه غم و اندیشۀ لیلی ندمد
4. دانۀ اشک که از دیدۀ مجنون بچکد
5. دارم از اشک جگرگون جگری غرقه به خون
6. خواه ماند به درون خواه ز بیرون بچکد
7. در درون مایۀ غم گردد اگر خانه کند
8. وز برون سبزۀ اندوه دمد چون بچکد
9. چون شود گرم ز رخسار تو هنگامۀ حُسن
10. خوی خجلت زجبينِ مَهِ گردون بچکد
11. به خیال دُر دندان تو گریم چه عجب
12. که زنوکِ مژه ام لؤلؤ مکنون بچکد
13. خون بها چیست چو آن غمزه کُشد جامی را
14. قطرۀ می که ترا از لب میگون بچکد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده