غزل شمارۀ 750
1. چو از تن تیر تو جان را بدزدد
2. زتيرت سینه پیکان را بدزدد
3. گریزم در خدا چون بینم آن چشم
4. مباد آن کافر ایمان را بدزدد
5. خطت بنهفت لب را در شگفتم
6. که چون خضر آب حیوان را بدزدد
7. زند شب رخنه در باغ وصالت
8. که تا سیبِ زنخدان را بدزدد
9. چه باشد کز عدم دزدی زند نقب
10. زعمرم روزِ هجران را بدزدد
11. چو لب شد خوان حسنت را نمکدان
12. دلم خواهد نمکدان را بدزدد
13. چو خواند شهر جامی را سخن دان
14. نه تنها شعر دیوان را بدزدد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده