غزل شمارۀ 753
1. معاشران چو می لعل در پیاله کنند
2. ز جم حکایتِ حالِ هزار ساله کنند
3. وگر زبان بگشاید به عیب بی خردی
4. نکرده نطق به روحِ جمش حواله کنند
5. کسی به خوانِ نوال فلک نیارد دست
6. که نی به عاقبتش زهر در نواله کنند
7. جمال دخترِ رز را نگر که حیف بُوَد
8. گرش نه حاصل کونین در قباله کنند
9. بهار عیش چو در دَیْ فتد خوش آنکه درو
10. ز روی یار گل از جام باده لاله کنند
11. به ژاله نسبت دندانت ار کنم چه عجب
12. بر آبگینۀ دل ها چو کار ژاله کنند
13. تنم که رگ رگ او نالد از غمت چنگی است
14. که تارهایش از آسیب زخمه ناله کنند
15. بهشت را که خریدند بی تو ساده دلان
16. نما جمال که آن بیع را اقاله کنند
17. چو شرح گفتۀ جامی دهند نکته وران
18. به حلّ هر ورق املای صد رساله کنند
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده