غزل شمارۀ 786
1. حلقۀ زر تا به گوشت جای کرد ای سیمبر
2. قامتم چون حلقه شد زین رشک و رخسارم چو زر
3. بست زین حلقه ات رهِ خلاص از هر طرف
4. بر دلِ من چون برد مسکین از آنجا ره به در
5. آن چنان کز حلقه نبود گوش تو هرگز تهی
6. از خیالش نیست خالی چشم اربابِ نظر
7. زر گرفت از پختگی پیشِ بناگوش تو گوش
8. سیم گو خامی مکن زین بیش و لاف از حد مبر
9. تاترا زر دیده ام از حلقه بر بالای سیم
10. سیم بر بالای زر ریزم مدام از چشم تر
11. داغ بر رانِ سگان از حلقه باشد رسم و تو
12. می نهی از حلقه های خویش داغم بر جگر
13. نظم جامی را به وصف حلقۀ خود گوش کن
14. گرچه نبود در خورِ آن حلقۀ زر این گهر
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده