غزل شمارۀ 800
1. زهی مهر از رُخت شرمنده مَه نیز
2. ز خیلِ عشق تو سلطان سپه نیز
3. ز دست عشق تو داد از که خواهیم
4. که دارد داغِ عشقت پادشه نیز
5. مکن بی موجبی ما را گنه کار
6. چو کُشتن می توانی بی گنه نیز
7. گذشتی دی به صد ناز و کرشمه
8. نکردی سوی مشتاقان نگه نیز
9. کمر بستی هلاک جان من شد
10. خدا را بر شکن طرف کُله نیز
11. چه خوش آباد شد کوی خرابات
12. فدایش باد مسجد خانقه نیز
13. قدم کی می نهی بر چشمِ جامی
14. که کم می داریش از خاکِ ره نیز
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده