جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 840

1. شیخ خودبین که به اسلام برآمد نامش

2. نیست جز زرق و ریا قاعدۀ اسلامش

3. خویش را واقف اسرار شناسد لیکن

4. نه ز آغاز وقوفست نه از انجامش

5. جز قبول دلِ عامش نبود کام ولی

6. می کند ردّ دلِ خاص قبول عامش

7. دامِ تزویر نهادست خدا را مپسند

8. که فتد طایرِ فرخندۀ ما در دامش

9. حبّذا پیر خرابات که در مجلس اُنس

10. می برد روح قُدُس فیض حیات از جامش

11. گرچه از حاصل خود دفتر ایّام بشُست

12. نام کس نیست برون از ورقِ انعامش

13. هرکه بر نعمت او شکر نگوید جامی

14. می شمارد خرد از دایرۀ انعامش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گر بهم می‌زدم امشب مژهٔ پر نم را
* آب می‌برد به یک چشم زدن عالم را
شعر کامل
محتشم کاشانی
* تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
* تا باز چه اندیشه کند رای صوابت
شعر کامل
حافظ
* ذوق پاکان زخم و مستی نیست
* جاه نیکان به کبر و هستی نیست
شعر کامل
اوحدی