غزل شمارۀ 857
1. بنمای رخ و رشکِ پری خانۀ چین باش
2. با روی چنان، ماهِ همه روی زمین باش
3. با ما به دل و جان بکن ای جان و جهان صلح
4. دل بردی و جان نیز کنون در پی دین باش
5. پیوسته جفا خوش نبود، بلکه وفا نیز
6. که بر سر مهر آی و گهی در پی کین باش
7. چون من تو شدم بس که به دل نقش تو بستم
8. خواهی تو جدا شو ز من و خواه قرین باش
9. ماییم و همین عاشقی و لذّتِ دیدار
10. زاهد تو برو در طلبِ خلد برین باش
11. جامی قدم از تختِ جم و مسند جمشید
12. برتر نه و در کوی بتان خاک نشین باش
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده