جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 859

1. بی وفا یارا چنین بی رحم و سنگین دل مباش

2. دردمندان توییم از حالِ ما غافل مباش

3. اختر فرخنده فالی، ماهِ هر مجلس مشو

4. آفتاب بی زوالی شمع هر محفل مباش

5. پای بر جا همچو سروم در هوای قدّ تو

6. هر زمان چون شاخ گل سوی دگر مایل مباش

7. دانۀ خال توام بر روی گندم گون بس است

8. گو مرا از خرمنِ هستی جُوی حاصل مباش

9. ساربان چون محمل لیلی زحی بیرون برد

10. منع مجنون کی توان کاندر پیِ محمل مباش

11. چند روزی بر رَدِ یارم اقامت آرزوست

12. ای اجل سرعت مكن وی عمر مستعجل مباش

13. پی به سرّ جان و دل بر جامی از عشق بتان

14. بیش ازین حیران شده در نقش آب و گِل مباش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* غرق تمنای توام موجی ز دریای تو ام
* من نخل سرکش نیستم تا خانه در ساحل کنم
شعر کامل
رهی معیری
* معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا
* کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا
شعر کامل
مولوی
* زهرم مده به دست رقیبان تندخوی
* از دست خود بده که ز جلاب خوشترست
شعر کامل
سعدی