غزل شمارۀ 901
1. سر به پای توام ای کعبۀ جان نیست گزاف
2. گر بگویم که کند گِرد سرم کعبه طواف
3. صورت آرزوی من زگریبانت نمود
4. نیست آیینۀ درویش بجز سینۀ صاف
5. چیست این نافه اگر زانکه به چین آهو را
6. نبریدند به سودای سرِ زلف تو ناف
7. جلوۀ حسن تو زینسان که جهان را بگرفت
8. هیچکس را نتوان داشت ز عشق تو معاف
9. با همه روی زمین متّفقم در همه دین
10. مشرب عشق تو شُست از دل من نقش خلاف
11. تیغ مصقول تو آیینۀ مقصود من است
12. یارب این آینه را سينۀ من باد غلاف
13. زان میان چون قلم از موی همی پیچد سر
14. فکر جامی که به هر نکته بُوَد موی شکاف
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده