جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 907

1. رهروی خوش سخنی گفت ز پیران طریق

2. کاولین شرط درین راه رفیق است رفیق

3. طالب صحبت رندان شو و توفیقِ ادب

4. از خدا خواه که الله ولیّ التوفيق

5. چون به نظّارۀ ساحل گذری خنده زنان

6. دامنِ عاطفت خود مکش از دست غریق

7. چیست آن رشته که آویخت خور از خطِّ شعاع

8. یعنی ای ذرّه برون آی ازین چاهِ عمیق

9. بجز این نکته نشد حاصلم از دقّتِ فکر

10. که بدان سرِّ میان ره نبرد فکر دقیق

11. لعل سیراب تو رخشنده سهیلی است که داد

12. گوهر اشک مرا خاصیت لعل و عقیق

13. هر معاشر به رفیقی دم یکرنگی زد

14. جامی و جام شفق گون که رفیقیست شفیق


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دور کن بوی ریا از خود که تا آزاده‌وار
* مسجد و میخانه را محرم شوی چون بوریا
شعر کامل
سنایی
* پند پیرانه دهد واعظ شهرم لیکن
* من نه آنم که دگر پند کسی بپذیرم
شعر کامل
حافظ
* بلبل نطقش به ناز غنچهٔ لب کرد باز
* گشت ز مل عارضش همچون گل کام‌کار
شعر کامل
خاقانی